نادیانادیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نادیا امید زندگی ما

یکسال و نیمه گی عسل مامان

دختر قشنگم امروز یکسال و نیمه شدی و خیلی با زمانی که به این دنیا قدم گذاشتی فرق کردی. دیروز داشتم فیلم تولدت رو میدیدم. چقدر بچه ها زود بزرگ میشن. فکر میکنم رشد انسانها رو واقعاً در دو سال اول زندگیشون میشه روز به روز تماشا کرد. یکسال و نیمه شدنت مبارک عزیزترینم دیگه برای خودت خانمی شدی عزیزم. هر کلمه ای رو که مشنوی تکرار میکنی. نقاشی میکنی.تو هفته گذشته چون خونه مامانی نقاشی داشت من دو روز مرخصی گرفتم و از روز پنجشنبه تا دوشنبه با هم بودیم. تو با پاستل گچی سبز روی کاغذ خط خطی کردی و بهش میگفتی هاپو. این دومین اثر هنری عسل مامانه.  کلی هم با رنگهای انگشتی تو حموم شاهکار خلق کردی و بعد هم یک ...
27 بهمن 1390

خاطرات

دختر قشنگم بعضی مواقع هنگام ممه خوردن شیطونیت گل میکنه، با شیطنت میخندی و ژست گاز گرفتن رو به خودت میگیری و گاهی هم یک دفعه گاز میگیری و میخندی. دیروز هم همین کار رو کردی و بعد هم من گفتم حالا که گازش گرفتی قهر میکنه و دیگه بیرون نمیاد. تو هم هی گفتی ممه ممه و شروع کردی الکی گریه کردن ، یعنی ادای گریه کردن رو در میوردی شیطونک من. دستت رو گذاشتی رو چشمات و میگفتی اِم اِممممممم . خیلی شیطون بلایی دخملی   ...
3 بهمن 1390

روز بعد از تعطیلات

عزیز دلم همیشه روز بعد از تعطیلات سرکار رفتن خیلی سخته هم برای تو و هم برای من. میدونی چرا؟ آخه ٢ یا گاهی ٣ روز تعطیلات پشت سر هم مثل این هفته باعث میشه که بیشتر به هم وابسته بشیم عزیزم. پنجشنبه صبح وقتی داشتیم با هم صبحونه میخوردیم از خوشحالی اینکه ما پیشت هستیم اول اومدی بابا و بعد هم من رو بوسیدی. و امروز هم که میخواستم بیام سر کار به من چسبیده بودی و کمی گریه کردی عزیز دلم. دیگه دختر من میتونه عبارات دو کلمه ای رو بیشتر به کار ببره. مثلاً وقتی بابا کار داره و میره تو اتاق و در رو میبنده میگی: اتااق باززز ( زبونت رو میزاری بین دندونات و حرف "ز" رو تلفظ میکنی. خیلی بامزه میگی) فضول = فودول (عاشق اون فودول گفتنتم) مامانی = مامای...
3 بهمن 1390
1